شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹

شاخ شمشاد قدان




شمشاد قدان جمعند. چارزانو دورهم
زیادی همه به هم چسبیده‌اند. صدای برخورد شاخ و برگشان روی اعصاب است حسابی
گل یا پوچ بازی می‌کنیم. گل دست من است. دست چپم
هرچند که در مودی که هستم گل هم برایم پوچ است. بی‌معنیست
می‌فرماید که: مشکوک می‌زنی
اعصاب ننر بازی ندارم: باز تو برا من شاخ شدی؟
گل را محکم پرت می‌کنم طرفش. نه طوری که عروس پرت می‌کن طرف دو ستان مجردش، با ناز. با غیض پرت می‌کنم. محکم
گل هم گل عروسی نیست. سنگریزه است گل. ولی خیلی هم ریز نیست. به قاعدهٔ یک سکهٔ ۲۵ تومنی. ریز‌تر
فرود می‌آید روی قوز دماغش. جیغ می‌زند که: آخخخخ! روانیییی
دستش را می‌گیرد دور دماغش شبیه وقتی که آدم عطسه می‌کند. لج آور
دستش را با احتیاط باز می‌کند. به طرز چندش آوری یواش. دستش خونی است. هول می‌شوم. خیلی
خب انقد که لاس می‌زنی
لاس نزده بود ولی. حدس زده بود. حدس و لاس فرق دارند. این را نگاه‌های بقیه می‌گفت
کاش به تعداد کل جمع گل دستم بود. به تعداد تک تک دماغ‌هایشان

سه‌شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۹

پای استدلالیون چوبین بود

استدلالیون [با اخم و نگاه‌های مشکوک]: پس هستی دیگه؟ زیرش نزنی یهو؟
چوبین [با یه صدای جیغ جیغوی لوسی دهنِ گشادشو واز می‌کنه بعد بدون اینکه لب بزنه کلن در همون حالت دهن واز که زبون کوچیکشم پیداس]: آآآره. پایتونم تا ته
پروانه [با یه نیگاه نگران ننرانه بال بال می‌زنه]: چوبین نرو! خواهش می‌کنم! این ممکنه نقشهٔ برونکا باشه
چوبین [به ساعت قلنبش نیگا می‌کنه و بعد با خندهٔ گشادش باز بدون اینکه لب بزنه]: نگران نباش پروانه، من باید برم. آخه مادرم منتظرمه
پروانه همچنان بال بال می‌زند و ابروهاش رو مثل پرترهٔ آغا محمد خان قاجار می‌کند. دور‌تر پشت یک درخت سرسبز یک خفاش یک چشمی کمی بال بال می‌زند و بعد دور می‌گردد
استدلالیون [می‌خندند در حالیکه در چشم‌هاشان یک ستاره می‌چرخد]: یَه یَه یَه