ديروز حرف زياد داشتم، خيلي چيزها دوست داشتم بگويم با كسي، ولي حال شنيدنش را نداشتم، موقع گفتن ناچار خودت هم ميشنوي اراجيفت را.
خواستم بگويم: خيلي الكي ميگذرد و ميگذرانم. خيلي الكي. زندگي آن دورها با سرعتي كه نامرديست، دورتر و دورتر ميشود هي. من هم انگار نه انگار. هي به روي خودم نميآورم كه اينهمه جامانده ام از زندگي. هي بيخودي ساعت را نگاه ميكنم. كه بگذرد. الكي. آنهم ميگذرد الكي. حسابي حرف گوش كن شده.
خواستم بگويم: گيج ميشوم از فكركپي شناسنامه و كارت ملي و مدرك تحصيلي و شماره پرونده و ثبت و شماره حساب و همهي اين كوفت و زهرمارهاي بي معني. عين باتلاقند. نمي روم طرفشان تا جايي كه بشود. شايد تا پاي مرگ هم ايستادگي كردم. معلوم نيست
خواستم بگويم: مغزم كه خواب ميرود، مور مور مي شود همه ي خاطراتم، همه ي نظراتم، گز گز مي كند همه ي دانسته هايم. گير مي كنم. كاش زودتر بيدار شود.
خواستم بگويم: مدت هاست از دست تنهايي خودم فرار مي كنم. حوصله ي غرو لندهايش را ندارم آخر. ولي لامصب دلم برايش تنگ شده.
ولي همان ديروز كه خواستم بگويم، حال شنيدنش را اصلن نداشتم، خيلي بيحال بودم. امروز كمي بهترم. حس و حالم هم بيشتر شده. حال شنيدن دست كم دارم.
11 روز ديگر مانده، از 11 روز ديگر به بعد ديگر اينجا نيستم. اينجا شركت است، نمايه، متن يا اسمهاي ديگر. اين 11 روز شامل7 روز كاري ديگر ميشود، به جز امروز البته. فقط 7 روز ديگر صبح ها كه بيدار شدم به زور، كشان كشان كه بيرون آمدم، تمام تيترهاي روزنامههاي كيوسك چهاراه وليعصر را كه نگاه كردم ، بايد بايستم براي تاكسيهاي ونك كه مستقيم بروند و از كردستان نروند.
فقط 7 روز ديگر بايد حواسم را جمع كنم كه در هپروت فرو نروم در تاكسي تا از چراغ چشمك زن گلفروشي رد نشود، فقط 7 روز ديگر وقتي راننده 700 تومن خواست غر ميزنم كه هر روز مسيرم همين است و 600 بيشتر نميدهم. فقط 7 روز ديگر چراغهاي راهرو جلوي پايم روشن ميشوند و طبقهي دوم كه هميشه تاخير دارد چراغش فقط 7 روز ديگر دستم را برايش تكان ميدهم تا ببيندم، تا روشن شود.
7 روز ديگر از راه دير ميرسم، و وقتي ميپرسند چطوري ميآيم بگويم كه خوابالود و بدن درد بعد يادم ميايد كه لوس است كه هرروز تكرار شود اين حرف، فقط 7 روز ديگر اين كامپيوتر را كه روشن ميكنم دو تا ارور نيم صفحهاي ميدهد كه بايد اوكي كنم، در اين 7 روز هم بعيد است بخوانم ارورهايش را وقتي اينهمه مدت نخوانده ام.
7 روز ديگر فقط تحمل ميكنم، كاتوزيان و بيك و باغ شاطر و شعباني وبانك ملت و ديگران را و متنفر ميشوم از تماسهايشان. 7 روز ديگر وقتي پنجره ي مسنجرم باز ميشود يكهو، نگران ميشوم كه حالا مجيد چه فكري ميكند، 7 روز ديگر مهلت دارم كه از سوپر روبرو كه خريد ميكنم آقاي درياني را ادب كنم با نوع سلام كردنم، كه شرمنده شود من را هر روز ميبيند و سلام نميكند. 7 روز ديگر فقط با زهرا از «رهي» ميگويم و دست آنجايش كه چه كارها كه نميكند با آن دست، 7 روز ديگر فرصت دارم كه جمع و جور كردن وسايلم را عقب بيندازم هي. 7روز ديگر موقع ناهار دلم براي سارا و حسنعلي خر تنگ ميشود، سيگار نميكشم بعد از ناهار، به نشانهي قهر، باكي؟ 7روز ديگر با ستاره و بهاره الكي به درز ديوار ميخنديم انقدر كه خانم قدمي حسودي كند به آتليه و بگويد آنجا ميپوسد تنهايي، 7 روز فرصت دارم كه بعد از ظهرها از كشوي بالايي «باچاي خوردني» بردارم و دلم خوش شود در بدترين ساعت روز. 7 روز فرصت دارد خانم فرهاني تا برايم هي چاي بياورد، 7 روز ديگر خانم قدمي را كه كار داشته باشم دگمه ي صفر تلفن را فشار ميدهم . 7 روز ديگر موقع برگشتن به خانه... به اين يكي ترجيح ميدهم فكر نكنم. دلم براي ونك تا سميه حتمن خيلي تنگ ميشود، براي تك تك موزاييكهاي مسير بازگشت.
خواستم بگويم: خيلي الكي ميگذرد و ميگذرانم. خيلي الكي. زندگي آن دورها با سرعتي كه نامرديست، دورتر و دورتر ميشود هي. من هم انگار نه انگار. هي به روي خودم نميآورم كه اينهمه جامانده ام از زندگي. هي بيخودي ساعت را نگاه ميكنم. كه بگذرد. الكي. آنهم ميگذرد الكي. حسابي حرف گوش كن شده.
خواستم بگويم: گيج ميشوم از فكركپي شناسنامه و كارت ملي و مدرك تحصيلي و شماره پرونده و ثبت و شماره حساب و همهي اين كوفت و زهرمارهاي بي معني. عين باتلاقند. نمي روم طرفشان تا جايي كه بشود. شايد تا پاي مرگ هم ايستادگي كردم. معلوم نيست
خواستم بگويم: مغزم كه خواب ميرود، مور مور مي شود همه ي خاطراتم، همه ي نظراتم، گز گز مي كند همه ي دانسته هايم. گير مي كنم. كاش زودتر بيدار شود.
خواستم بگويم: مدت هاست از دست تنهايي خودم فرار مي كنم. حوصله ي غرو لندهايش را ندارم آخر. ولي لامصب دلم برايش تنگ شده.
ولي همان ديروز كه خواستم بگويم، حال شنيدنش را اصلن نداشتم، خيلي بيحال بودم. امروز كمي بهترم. حس و حالم هم بيشتر شده. حال شنيدن دست كم دارم.
11 روز ديگر مانده، از 11 روز ديگر به بعد ديگر اينجا نيستم. اينجا شركت است، نمايه، متن يا اسمهاي ديگر. اين 11 روز شامل7 روز كاري ديگر ميشود، به جز امروز البته. فقط 7 روز ديگر صبح ها كه بيدار شدم به زور، كشان كشان كه بيرون آمدم، تمام تيترهاي روزنامههاي كيوسك چهاراه وليعصر را كه نگاه كردم ، بايد بايستم براي تاكسيهاي ونك كه مستقيم بروند و از كردستان نروند.
فقط 7 روز ديگر بايد حواسم را جمع كنم كه در هپروت فرو نروم در تاكسي تا از چراغ چشمك زن گلفروشي رد نشود، فقط 7 روز ديگر وقتي راننده 700 تومن خواست غر ميزنم كه هر روز مسيرم همين است و 600 بيشتر نميدهم. فقط 7 روز ديگر چراغهاي راهرو جلوي پايم روشن ميشوند و طبقهي دوم كه هميشه تاخير دارد چراغش فقط 7 روز ديگر دستم را برايش تكان ميدهم تا ببيندم، تا روشن شود.
7 روز ديگر از راه دير ميرسم، و وقتي ميپرسند چطوري ميآيم بگويم كه خوابالود و بدن درد بعد يادم ميايد كه لوس است كه هرروز تكرار شود اين حرف، فقط 7 روز ديگر اين كامپيوتر را كه روشن ميكنم دو تا ارور نيم صفحهاي ميدهد كه بايد اوكي كنم، در اين 7 روز هم بعيد است بخوانم ارورهايش را وقتي اينهمه مدت نخوانده ام.
7 روز ديگر فقط تحمل ميكنم، كاتوزيان و بيك و باغ شاطر و شعباني وبانك ملت و ديگران را و متنفر ميشوم از تماسهايشان. 7 روز ديگر وقتي پنجره ي مسنجرم باز ميشود يكهو، نگران ميشوم كه حالا مجيد چه فكري ميكند، 7 روز ديگر مهلت دارم كه از سوپر روبرو كه خريد ميكنم آقاي درياني را ادب كنم با نوع سلام كردنم، كه شرمنده شود من را هر روز ميبيند و سلام نميكند. 7 روز ديگر فقط با زهرا از «رهي» ميگويم و دست آنجايش كه چه كارها كه نميكند با آن دست، 7 روز ديگر فرصت دارم كه جمع و جور كردن وسايلم را عقب بيندازم هي. 7روز ديگر موقع ناهار دلم براي سارا و حسنعلي خر تنگ ميشود، سيگار نميكشم بعد از ناهار، به نشانهي قهر، باكي؟ 7روز ديگر با ستاره و بهاره الكي به درز ديوار ميخنديم انقدر كه خانم قدمي حسودي كند به آتليه و بگويد آنجا ميپوسد تنهايي، 7 روز فرصت دارم كه بعد از ظهرها از كشوي بالايي «باچاي خوردني» بردارم و دلم خوش شود در بدترين ساعت روز. 7 روز فرصت دارد خانم فرهاني تا برايم هي چاي بياورد، 7 روز ديگر خانم قدمي را كه كار داشته باشم دگمه ي صفر تلفن را فشار ميدهم . 7 روز ديگر موقع برگشتن به خانه... به اين يكي ترجيح ميدهم فكر نكنم. دلم براي ونك تا سميه حتمن خيلي تنگ ميشود، براي تك تك موزاييكهاي مسير بازگشت.
۱۳ نظر:
هفت روز میشود یک هفته و همینطور میشود تا دیگر نشود
هر دوری
یه طوری
بیخیل آبجی!
وااااااااای چی بگم که نگفتنم بهتر
اولا که عرررررررررر یعنی غصه خوردم. بعدشم که اون خر که شامل بنده نمیشه ایشالا... بعدترشم که عجب تله فاطیی بود تو همون جملت که من هم دیروز تو چت بت گفتم... بعدترینشم که چه کوفتیه این آدمیزاد با عادتهاش، با دل سپردنهاش و آخرش هم با دلتنگ شدنهاش. گل بگیرن در دل آدمو!!! به قول شقایق قبر باباش. و اما فال نیک اینکه نوبت ری ست کردن خودته، حسابی از زیر و بالا. با تقدیم بهترین آرزوها در راه جدید. بوس
Bic...katoozian....chaihaye re be reye xanooom farahani....cheraqe tabaqe2... :(
طبق نتیجه تحقیقات مردم وقتی ذهنشان شرطی شد از انتخاب یا تفکر در جهت دیگر می ترسند و در دراز مدت استقلال فکری هر کس مسائل پیرامونش می شود نه تفکرات واقعی خودش.
به گفته دانشمندان: بیشتر فکر کنید و از بیان نتایجی که می رسید نترسید.
شاعر با جماعت دوست میشه؟ چجوری؟
به کجا چنین شتابان؟
در ضمن... یادت نره که "من چه حقی دارم که بنالم از زمانه و شاش گاوی که در دهان دیگری دارد سرازیر میشود؟..." یادت نره که هستی از ما... البته هرجوری حساب می کنم از ما پسرا...
فقط 7 روز دیگه من هر روز ، روزی دو بار به شرکت زنگ میزنم ... یا بهت "پی ام" می دم که برام علامت "ساکت شو" رو تو جواب بزنی
خیلی زیبا روان و صمیمی می نویسی...از قلمتون لذت بردم
درود بر شما
پویا از الان 4 روز مانده تا صفر بشه البته به قول خودت 2 روزش روز کاری نیست دلم داره . می شه تا شنبه پاک می شه
متاسفم دوست عزیز
من کشته شدم
با انگشت اشاره اشارتی کن بر سنگ قبرم از باب کسی خانه هست یا نه ... این نوشته مرده ها را از گور بیرون میارود از فرط انبساط شاخ...
وقتی که می خوای کوچ کنی, وقتی می خوای محل کارت عوض کنی ویا وقتی می خوای اساسا تغییر کنی میدونی اولش قفل میکنی
مث من که قفل کردم و یک دلیلش که رفتن توست ولی بیشتر همون چیزیه که فرزاد میگه و زمان حلالش
نمیدونم از رفتنش ناراحت باشم یا خوشحال اینو به خیلی یا گفتم و
دلیلشو
پویا ازنظر من یک هنرمند قابل و باسواد که لایق بیش از آنچیزی که هست, اگه خودش قدر خودش بدونه. . . بیشتر بخوانید
بخشی از اعتبار شرکت مدیون اوست
جای تو اینجا همیشه خالی میمونه وخیلی صحبتهای دیگه که با هم میگپیم
با آرزوی بهترینها
دوست دارم
سلام پویا جون
چقدر جات خالیه
حالا دیگه کی عکس منو بکشه
ارسال یک نظر