شمشاد قدان جمعند. چارزانو دورهم
زیادی همه به هم چسبیدهاند. صدای برخورد شاخ و برگشان روی اعصاب است حسابی
گل یا پوچ بازی میکنیم. گل دست من است. دست چپم
هرچند که در مودی که هستم گل هم برایم پوچ است. بیمعنیست
میفرماید که: مشکوک میزنی
اعصاب ننر بازی ندارم: باز تو برا من شاخ شدی؟
گل را محکم پرت میکنم طرفش. نه طوری که عروس پرت میکن طرف دو ستان مجردش، با ناز. با غیض پرت میکنم. محکم
گل هم گل عروسی نیست. سنگریزه است گل. ولی خیلی هم ریز نیست. به قاعدهٔ یک سکهٔ ۲۵ تومنی. ریزتر
فرود میآید روی قوز دماغش. جیغ میزند که: آخخخخ! روانیییی
دستش را میگیرد دور دماغش شبیه وقتی که آدم عطسه میکند. لج آور
دستش را با احتیاط باز میکند. به طرز چندش آوری یواش. دستش خونی است. هول میشوم. خیلی
خب انقد که لاس میزنی
لاس نزده بود ولی. حدس زده بود. حدس و لاس فرق دارند. این را نگاههای بقیه میگفت
کاش به تعداد کل جمع گل دستم بود. به تعداد تک تک دماغهایشان
۲ نظر:
salam 'merci .2 dafe khandam o lezatash ra bordam
سلام
خیلی خوب بود و تشبیهاتی زیبا
ارسال یک نظر