بین رانندههای اتوبوس شهرک ژاندارمری یک رفیق دارم. رفیقم مرد مسن خوشروییست با چشمهای خیس و موها و سبیل خاکستری که جلوی سرش کمی خلوت شده، و چهرهای خندان که این چهرهخندانش عمومیست. برای همه خندان است و ربطی به رفاقت ما ندارد. رفاقت ما در نگاه آشنایست که موقع کارت زدن بینمان رد و بدل میشود و سری که تکان میدهد و ذوقی که در چشمان خیسش هست وقتی چاق سلامتیای را زیر لب زمزمه میکند که به گوش من نمیرسد- من دقت کردهام که این عکسالعمل مخصوص من است، به بقیه همان خندهی عمومی را تحویل میدهد همیشه- جوابش را من با لبخند میدهم. لبخند من برخلاف رفیقم عمومی نیست. من در جامعه اگر نگویم چهرهی یبس و اخمو، دستکم باید بگویم چهرهی خنثایی دارم. لبخندهایم خصوصی و مخصوص است که البته این را شاید هیچکدام از دوستانم ندانند چون برای آنها همیشه مفصلن خندیدهام. همهی این خندهها هم خصوصی و مخصوص بوده. همهشان.
داری در واقع میگی که خندههای خصوصی و مخصوص تو نسبت به خندههای عمومی راننده یه برتری و ارزش ویژهای دارن؟ اینو میخوای بگی؟
نه . فقط دارم جنس خندهها را توضیح میدهم. توصیف میکنم.
ولی توی این واژههای عمومی و خصوصی به هرحال یه ارزش گذاریای هست. نمیتونی بگی نیست. حموم نمره و عمومی یه تفاوت طبقاتیای دارن که تو ذهن همه این تفاوته حک شده از همون بچگی که شاهد مکالمهی آقاجونشون با حمومی محل بودن که جواب سوال "عمومی؟" حمومی رو با یه منت خاصی "خیر! نمره" داده و قیافهی حمومی رو دیدن که حالت صورتش یه نموره احترام آمیزتر شده. همون یه نموره تو بچگی خیلیهها. خیلیم موثره تو اون سن.
داستان نگو. اولن که اون بحث عمومی و خصوصی رو مخصوصن مطرح کردم ولی ربطی به نموره احترام آقای حمامی نداشت. جهت اثبات رفاقت مطرحش کردم. عکسالعملهای عمومی هیچ دلیلی بر اثبات رفاقت نیستند. عکسالعملهای اختصاصیند که روابط دو نفر را از حالت عمومی خارج میکنند و میتوان روی روابطشان عنوانی مثل رفاقت گذاشت مثلن. بعد هم که در مورد لبخند اتفاقن عمومیش به نظر من از خصوصیش خیلی جالبتر است. من خودم ترجیحم این بود که لبخندم جنبهی عمومیتری داشت.
آره خب یه سریم هستن که ترجیح میدن ثروت کمتری داشته باشن در عوض مثل باقی مردم لذت پابرهنه توی گل و شل دویدنو بچشن. انگار چون ثروتمندن در اوردن کفش براشون ممنوعه.
خیلی بی ربط داری صحبت میکنی. نمیفهمم مشکلت کجاست.
مشکلم توی نگاه از بالاست. نگاهت از بالاست. مشکلم اینه.
نگاه من از بالاست؟ نگاه من به لبخند ملت از بالاست؟ من دارم میگم ازینکه راننده به من آشنایی بده کیف میکنم، میخواستم تعریف کنم که دیروز بعد از مدتها به تور هم خوردیم، موقع پیاده شدن گفتم خسته نباشید، جواب داد: خودت چطوری؟ کم پیدایی! خیلی چسبید. نیشم در تمام طول کوچه تا دم در شرکت باز بود. این بود حرفم. نگاه از بالا، نگاه از بالا. اه
آره خب. جالب بوده. یه صحنم بود تو این فیلمه، سن پطرزبورگ، یه پیرمرده بود فامیلش سرهنگ بود یه ته لهجهی ترکیایم داشت. میگفت دندوناش اذیتش میکنه، مدیرآسایشگا میگفت ای بابا باز دندونای آقای شمسو اشتباهی ور داشتین؟ پیرمرده جواب میداد: خواهش میکنم، چنین چیزی نمیشه. یاد اون افتادم. حالا شایدم ربطی نداشت ولی از این جواب آقای راننده یاد اون افتادم.
پس میگی نگاه من از بالاست. هان؟
۲ نظر:
کسی که اون اظهارنظرها رو دربارهی از بالا بودنِ نگاه کرده باید به سرنوشتِ همون «راقمِ این سطور» محکوم بشه...اعدام باید گردد.
همش اعدام همش خشونت همش سکوت همش بدبختی. تو ماشین که کسی با تلفن حرف نزنه ترافیک بارونی که فلان در میزنیمم که ازینجا رفتین نگاه از بالاعم که اعدام داره. یباره بگو جوونی نکنیم دیگه. بشینیم خونه صمم بکم اخبار نیگا کنیم. والا!
:)))))))
ارسال یک نظر