امروز یازده یازده یازده بود و من صبح راس ساعت نه و نه دقیقه بیدار شدم. البته دوباره خوابیدم چون جمعه بود و من دلیلی نداشتم که دوباره نخوابم. حتا روزهایی که جمعه نیست و من دلایل زیادی دارم که دوباره نخوابم در اکثر موارد دوباره میخوابم چه رسد به جمعهٔ بیدلیل.
ولی موضوعی که همان لحظه یعنی راس نه و نه دقیقه صبح مغزم را به خود مشغول کرد اصرار این اعداد به یادآوری تاریخ تولد منحوسم بود. یازدهِ نه.
ولی موضوعی که همان لحظه یعنی راس نه و نه دقیقه صبح مغزم را به خود مشغول کرد اصرار این اعداد به یادآوری تاریخ تولد منحوسم بود. یازدهِ نه.
تاریخ تولدم تا زمانی که کسی هوس نکرده بود با هوا پیما وارد برجهای دوقلوی امریکا شود فقط برای خودم و چند تن از اطرافیانم منحوس محسوب میشد. آنهم هر از گاهی. ولی بعد از آن هوس فوق الذکر تبدیل به فارنهایت نه یازده شد و جهانی را تحت تاثیر اشمئزاز این تاریخ یعنی تاریخ تولدم به خود لرزاند شاید هم نلرزاند ولی ادایش را دست کم درآورد. و حالا در روز یازدهِ یازده راسِ نه و نه دقیقه بیدار شدم تا جمعهٔ نحسی را برای خود و جهانیان رقم زنم. البته دوباره خوابیدم. ولی به عنوان نماینده و صاحب امتیاز تاریخ یازده سپتامبر اعلام میدارم که این تاریخ امروز صبح به من مکررن اعلام حضور کرد. برجهای چهارقلو، هشت قلو یا شاید حتا دوفاکتوریل قلو! با شما هستم.
البته مطمئن نیستم دقیقن با شما باشم. متاسفانه از رمز و رموز نهفته در مسیجهای عالم غیب بی اطلاعم. بنده فقط مامورم و معذور. خود دانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر