نه و نیم صبح روز سوم تعطیلات سه روزه است. دیروز را کلن خوابیده بودم، بی آنکه خسته باشم. ذرهای خسته نبودم. دمغ شاید. دمغ چرا. بجز آن اینترنت هم نداشتم. هنوز هم ندارم. بجز ایندو خیلی هم کار داشتم و هنوز هم دارم. خیلی. یعنی درستش این بود که این سه روز را به حساب تعطیلات نگذارم چون کارهایم عقبتر از آنست که سه روز تعطیل بوده باشم وسطشان. کتری جوش آمد. یادم افتاد که میخواستم قهوه دم کنم. قهوه با شیر. کلن کاری با کتری نداشتم ولی طبق یک سنت صبحگاهی سومین حرکت روزانهام گذاشتن کتریست.
گذاشتن کتری هم از آن افعال ترکیبی درون فرهنگیست. نیست؟ مثلن اگر یک ژاپنی فارسی را کامل بلد باشد احتمالن در مقابل درخواست شما مبنی بر "کتری گذاشتن" بپرسد کجا؟ یعنی کجا بگذارد کتری را. نه؟ بنظر من که باید بپرسد کجا. یعنی قرار نیست یک ژاپنی که خیلی هم به زبان فرسی مسلط است بفهمد که کتری گذاشتن معنیش آب ریختن توی کتری و روی شعلهی گاز گذاشتنش است به قصد جوش آوردن آب. الان حتا بنظرم رسید این گذاشتن کتری یکجور مراسم است و شاید بهتر باشد با رِزِ بنویسیمش که بار معنایی مراسم هم در آن رعایت شود. در آن صورت کتری گزاشتن به معنای به جا آوردن مراسم کتری خواهد بود که خیلی هم متین است. اصلن یک سری کارهایمان را خوب است اینجوری خلاصه کنیم. مثلن مسواک گزاشتن با مسواک زدن فرقش این باشد که مسواک گزاشتن آن مراسمی باشد که قبل از خواب یا بعد از بیدار شدن انجام میدهیم و علاوه بر مسواک زدن شامل جیش کردن و دست و صورت شستن هم بشود. بعد اگر در کتابی نوشته باشند فلانی مشغول مسواک گزاشتن بود، هنگام ترجمه به زبانهای دیگر مترجم باید در پانویس توضیح بدهد که این عبارت در فارسی شامل چیست. خیلی بامزه میشود. پیچیدگی پیدا میکنیم برای غریبهها. پیچیدگی پیدا کردن برای غریبهها خوب است. مرموز و پیچیده، جدی و جذاب میشود اصلن این سادگی و صداقت ما عین حماقت است. و طرفدار دو آتشهی حماقتم.
دیروز یک باد مبسوطی آمد و امروز هوا تمیز و شفاف است بعد مدتها. یک عدهای روی یک پشت بامی دارند فوتبال بازی میکنند. مطمئن نیستم ولی از نظر مختصات جغرافیایی بنظرم میرسد محل فوتبال باید پشت بام ساختمان وزارت صنایع باشد. شاید هم ساختمان کناریَش. از اینجا فقط یک سری کله پیداست که حرکات شدید و عجیبی میکنند. بعد از یک مدت دقت و تفحص بنظرم رسید این حرکاتِ کله را اگر به بدنهایی وصل کنم که مشغول فوتبال بازی کردنند دیگر عجیب نیست، منطقیست.
استخوان درد گرفتهام از بیاینترنتی و گمان کنم کلافگیام از نوشتهام پیداست. فقط این نیست، دمغ هم هستم. کار هم دارم. زیاد. جرات نمیکنم فایل کاری را که الان باید تمام شده باشد باز کنم و شروع کنم. هرچه دیرتر بدتر. ولی خب همین الان جزو دیرترهاست. از آن دیرترهایی که خیلی بدتر است از دیروز و پریروز و هفتهی پیش. البته مطمئنن فردا حتا از امروز هم بدتر است برای شروع کردن و پسفردا افتضاح است. چون حتا برای تمام کردن هم دیر است پسفردا. یعنی شرایطی را میتوان تصور کرد که تحت آن به امروز بتوان گفت بهتر، به اغماض البته.
احسان خواب است، خواستم بروم لوس کنم خودم را برایش ولی دیدم خوابتر از این حرفهاست که ازم استقبال کند. تنها کاری که دیروز بجز خواب کردم هم همین بود. هی در بغلش لولیدم. حالتیست که یادم میرود دمغم، اینترنت ندارم و کار دارم. زیاد. اگر احسان نبود لابد الکلی شده بودم ظرف این دو سه روز. یا خیلی زودتر. خیلی خیلی زودتر. اولین دو سه روز زندگیم که دمغ بودم و اینترنت نداشتم و کار زیاد داشتم الکلی شده بودم. به اینجاها نمیکشید.
علم اینهمه پیشرفت کرده،حقش بود یک دری چیزی اختراع میشد برای کلهی آدم که هر از گاهی بازش میکردیم انگیزه را که همکارمان قبلن تهیه کرده بود میریختیم تویش، درش را میبستیم. به این مراسم هم میگفتیم انگیزه گزاردن. چهار سال گذشته. کی باورش میشد که واقعن چهار سال بگذرد. چهار سال است که زندگی کردهایم بی آنکه زندگی کنیم. این روند زیادی فرسایشیست. چهار سال کم نیست برای زندگی نکردن. لابد سی و شش سال دیگر میگویم چهل سال کم نیست. واقعن هم کم نیست: چهل سال!
دوبار قهوهی ناکام خوردم ظرف این یک ساعت. اولی شیرش خیلی زیاد شد. در واقع یک شیری شد که کمی طعم قهوه داشت. دومی ترکیب شیر و قهوهاش درست بود ولی هر دو سرد شده بودند، از دهن افتاده بود. به این ترتیب کلی کافئین وارد خونم کردم، بی لذت. یعنی شبیه اینکه این کافئینها را مثل یک معتاد ریخته باشم در سرنگ و تزریق کرده باشم. قهوهی ناکام و سیگار بیلذت جزو کارهای غلط است. اینها را باید کلن فقط بخاطر لذتشان خورد و کشید. یعنی فقط لذتشان میتواند در بعضی از فلسفههای وجودی - آنهم فقط در انواع اندکی از فلسفههای وجود- ضرر و زیانشان را توجیه کند. باید تمرکز کنیم هربار روی لذتشان.
یک شعری هست که میگوید آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج. حالا من زیاد هم از این شعر خوشم نمیآید. یعنی کلن به نظرم حائز اهمیت بودن غرور افسانهای شیر و اینکه روبه مزاجی برایش کسرشان حساب شود خیلی باور تعلیم دیدهی سنتی و قدرت محورانهایست ولی کلن کاری با این صحبتها ندارم از دیروز هی توی ذهنم یک چیز دیگری وول میخورد بر همین وزن که دمغم میکند : آنچه دوستان را کند رفیق ناب اشتیاق است اشتیاق است اشتیاق. غم انگیز نیست؟ برای من هست. یکجور قضا و قدریای غم انگیز است. از آن گونهای که تسلطی رویش نداری و مفعولی. حرفم آبکی و احساساتیست؟ خب من آنقدرها هم که به نظر میرسد منطقی و جامد نیستم. اینها خطای باصره است.
۴ نظر:
این که هر بار باید ثابت کنی ربات نیستی خیلی ناراحت کننده است. لطفا ثابت کنید ربات نیستید. خیلی وقتا پیش میاد که موفق نمی شم و سیستم هی کلمه ی جدید تولید می کنه. باز قبلا کامه بود حالا عدد هم اضافه شده. خلاصه می خواستم بگم خیلی چسبید. اما نزدیک بود یادم بره :6
چندین خاصیت داشت این نوشته ت... اول اینکه واقعن چیز دیگری بود و لذت بردم اون زیرا ینی روی حرصی که از قبل هم قابل پیش بینی بود. دوم اینکه لازم نیست که بت زنگ بزنم بپرسم چه کردی و کجای کاری. سوم اینکه فهمیدم اضطراب زیر زیریی این سه روز تعطیلی که خیلی بش اجازه ندادم گند بزنه، درست بود و اون من من کردنام به طرف که کی اینو میرسونی و زودتر اونو برسونو و اینا به جا بود و قول الکی ندادم. چهارم اینکه از همین تریبون میتونم اعلام کنم که عاجزم و نمیدونم چه مراسمی بگزارم که همه چیز درست بشه.
خیلی ایدهاتون رو پسند کردم:)) کتری بگزاریم.
خیلی نوشته خوبی بود. احتمالا به خاطر اینکه شما یه چیزی داری تو نوشتنت به نظر بنده و اون توجه به جزییات روزمرهاس و از توشون عجایب درآوردنه:))
این تو این یکی شاخص بود
اولن که مژده به اهالی خوشبخت دنیای مجازی : بدبختیای کانتدونی من به لطف خانوم نسترن از سر راه برداشته شد و زین پس میتوانید بدون وضع حمل کامنتگزاری کنید :)))) شما دیگه میتونین همزمان هم ربات باشین و هم کامنت بذارین بی استرس
حالا بعد از اون یعنی دومن: سارا از کامنتت جدن سورپریز شدم یعنی این کامنتت چندین خاصیت داشت... اول اینکه فهمیدم همچنان وبلاگ منو میخونی خوشحال شدم اون زیرا ینی روی استرسی که از قبل هم قابل پیشبینی بود. آخه همین دیروز خیلی تصادفی یه پستی رو باز کردم که مال گذشتههای دور بود و تو زیرش چندیدن تا کامنت گذاشته بودی و من گفتم دیدی مخاطباتو از دست دادی خره. بعد برگشتم تو پست جدیدم و با کامنتت مواجه شدم. دومین خاصیتش این بود که نشستم جدی سر کارم.
ارسال یک نظر