میز اولی چند تا دخترن که یکیشون تولدشه. کیک بی بی وسط میزه و یه بحثیم میشه موقع شمع فوت کردن سر درست و غلط سن. رای اکثریت به بیست و هشته. متولد یه اظهار نظری میکنه که ظاهرن معنیش احساس کهولته. همه با آوای هماهنگ اِاِاِاِه دعواش میکنن. یکیشون میگه خواهر من که پنجاه و هشتیه ازین حرفا نمیزنه که تو میزنی. دو سه بارم جمله ی تسکین دهندشو تکرار میکنه.
دقیقن پنجاه و هشتی به مثابه کهولت مسلم
رفتم دم در ببینم کودومشون خواهرش پنجاه و هشتیه
بش بگم چار سال هیچی نیس دختر جون. هیچی نیس. خودِ من همین پریروز 28 سالم بود. پنجاه و هشتیم هستم
نگفتم ولی
بذا به دل خوش کیک بی بی شونو بخورن اصن
ندانسته و جاهل.
دقیقن پنجاه و هشتی به مثابه کهولت مسلم
رفتم دم در ببینم کودومشون خواهرش پنجاه و هشتیه
بش بگم چار سال هیچی نیس دختر جون. هیچی نیس. خودِ من همین پریروز 28 سالم بود. پنجاه و هشتیم هستم
نگفتم ولی
بذا به دل خوش کیک بی بی شونو بخورن اصن
ندانسته و جاهل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر