
ژالهکش/ ادویج دانتیکا؛ ترجمه شیوا مقانلو، نشر چشمه. 1388
با وجود بی حوصلگی اینروزهایم اقرار میکنم که کتاب ژالهکش خواندنی ست به شدت. با نثر روان و فرم جذابش واصل کار: موضوع به موقع - با تاکید شدید بر به موقع بودن موضوعش-
کتاب حول محور اسمش میچرخد: ژاله کش. ژاله کش را اهالی هاییتی به شکنجهگران حکومتی میگویند. کسانی که سحرگاه، آفتاب نزده، وقتی ژاله تازه نشسته روی برگ و گل، حمله میکنند به خانههای قربانیانشان، مخالفان سیاسی دیکتاتوری، معترضین.
فرم کتاب در وهلهی اول داستان کوتاه است. بی شخصیت محوری واحد. چند داستان کوتاه که تنها وجه اشتراکشان در هاییتییایی بودن یک یا چند شخصیت از داستان است ولی از همان داستان دوم یا سوم دیگر نمیدانید که رمان میخوانید یا داستان کوتاه. هی به هم تبدیل میشوند این دو. جذبش میشوید.
ترجمهی شیوا مقانلو هم روان و دلچسب است. دلچسبتر از ان ولی معرفی "دانتیکا" ست به خوانندهی فارسی زبان. نویسندهی زن مهاجری که به شدت برای من آشناست. قیافهاش نه! نگاهش. و خواندنش جدن به من چسبید.
با اخطار اینکه خشونت تصویرهای فصل آخر ناگهانی است. نه مثل یوسا که هر لحظه منتظری پرتت کند به عمق فاجعه. این یکی را من منتظر نبودم ولی هلم داد. قدرت توصیف خشونتش اما با یوسا قابل قیاس است. به همان آزاردهندگی.
من که ژاله کش را خیلی مناسب اوضاع و احوال این ماههایم یافتم. مناسب امسال. دیکتاتوری، مهاجرت، خشم سرخورده، غربت، تفاوت نسلها... خلاصه که شما هم بخوانید تا بدانید چه میگویم.
اقلن کتاب بخوانیم
پ ن: وبلاگ مترجم این کتاب
با وجود بی حوصلگی اینروزهایم اقرار میکنم که کتاب ژالهکش خواندنی ست به شدت. با نثر روان و فرم جذابش واصل کار: موضوع به موقع - با تاکید شدید بر به موقع بودن موضوعش-
کتاب حول محور اسمش میچرخد: ژاله کش. ژاله کش را اهالی هاییتی به شکنجهگران حکومتی میگویند. کسانی که سحرگاه، آفتاب نزده، وقتی ژاله تازه نشسته روی برگ و گل، حمله میکنند به خانههای قربانیانشان، مخالفان سیاسی دیکتاتوری، معترضین.
فرم کتاب در وهلهی اول داستان کوتاه است. بی شخصیت محوری واحد. چند داستان کوتاه که تنها وجه اشتراکشان در هاییتییایی بودن یک یا چند شخصیت از داستان است ولی از همان داستان دوم یا سوم دیگر نمیدانید که رمان میخوانید یا داستان کوتاه. هی به هم تبدیل میشوند این دو. جذبش میشوید.
ترجمهی شیوا مقانلو هم روان و دلچسب است. دلچسبتر از ان ولی معرفی "دانتیکا" ست به خوانندهی فارسی زبان. نویسندهی زن مهاجری که به شدت برای من آشناست. قیافهاش نه! نگاهش. و خواندنش جدن به من چسبید.
با اخطار اینکه خشونت تصویرهای فصل آخر ناگهانی است. نه مثل یوسا که هر لحظه منتظری پرتت کند به عمق فاجعه. این یکی را من منتظر نبودم ولی هلم داد. قدرت توصیف خشونتش اما با یوسا قابل قیاس است. به همان آزاردهندگی.
من که ژاله کش را خیلی مناسب اوضاع و احوال این ماههایم یافتم. مناسب امسال. دیکتاتوری، مهاجرت، خشم سرخورده، غربت، تفاوت نسلها... خلاصه که شما هم بخوانید تا بدانید چه میگویم.
اقلن کتاب بخوانیم
پ ن: وبلاگ مترجم این کتاب