دوشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۷

دیگه واقعا جالب شد

عجیبه که این آستانه ٔچهل سالگی انقدر اتفاق مشترک عمومی ای رو تو مغز آدما بیربط به هم شکل میده، یه عدد مگه چیه؟ مگه ما خودمون نساختیمش؟
ولی جالبه اسمش بحرانه؛ واقعا هم یه چیزی تو مایه های بحران به من وارد شد ولی ازم خارج شده انگار؛ خلاصه در حال حاضر یه ثباتی به من دست داده که تاحالا نظیرشو تجربه نکردم. فعلا که از اتفاقاتی که احتمالا به همین مناسبت میانسالی تو مغزم افتاده راضیم. فکر میکنم هیچ موقع چنین حال خوبی انقدر تداوم نداشته تو زندگیم، حالا تا جایی که یادمه.
حال خوب منظورم حال خوش نیستا، خوشحال و شاد نیستم، آروم  و بی اضطرابم. مدتهاس الان، فکر میکنم شاید از اردیبهشت به اینور، هشت ماهه که انگار جای پام سفت تره. هنوز نمیدونم چطور تعریفش کنم. انقدر خیالم راحته که باورم نمیشه موقتی باشه ولی یهو الان فکر کردم باید جایی بگم، یه وقت دیدی موقتی بود!
هفته پیش موقع جشنواره مستند خیلی متوجه تغییراتم شدم، برانکه یاد حال خودم تو جشنواره پارسال و سال قبلش و سال قبلترش افتادم، یاد خودم در این "آغاز فصل سرد" سالای پیش افتادم و دیدم ای بابا جدی اگه بگم این پویا امسالیه یکی دیگه ست حق گفتم.
حالا این تفاوت عمیقا چیه رو هنوز نمیتونم تحلیل کنم ولی ظاهرش همینه که راحتم، موتورم برا رضایت خودم فقط روشن میشه، اگه رضایت بقیه با مال خودم مسیرش هم راستا نباشه، با خیال راحت اونو از دست میدم، بی عذاب وجدان، بی ترس و اضطراب. خیلی جالبه خلاصه