چهارشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۷

با خودمم

الان یه یه هفته ای هست که بنظرم میرسه دارم مریض میشم، شایدم بیشتره، یه ماه؟  یه ماهم دیگه اغراقه، حالا به هر حال یه مدتی هست خلاصه، تو این مدت روزایی که مجبور بودم برم بیرون و کاری انجام بدم به تدریج دیدم که طوریمم نیس، حالا شاید یکم از معمول فین فینی تر و شل منشلی تر ولی خلاصه قابلیت انجام کار سرجاش بود، اون روزایی که برنامه مشخص قبلی نداشت ولی افتادم تو رختخواب، با یه احساس من عاقلم و این بهترین کاره و دارم جلوی مریض شدنمو میگیرم. حالا لابد میطلبیده ، والا انقد ازین ندای والدم که میگه "کار" کردن مثبت و "کار" نکردن معادل تنبلی و نکوهیده ست بیزارم، انقد به زبون یا تو سرم با بی منطقی این عرف و  بی معنی  بودنش مبارزه کردم که حالا دیگه هروقت میام کاهلی خودمو به روم بیارم نگران میشم آب به آسیاب اون ندای والد مذکور نریخته باشم :)) ولی الان صحبتم یه چیز دیگست، اینکه فکر نکنه مریض شم میتونه انقد دست و پامو ببنده، فوقش چیه؟ مریض میشم دیگه، پاشو پویا پاشو مهمون داریم شب، خودتو از تک و تا ننداز، تن نده به مریضی