چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۸

یکی بود یکی نبود

یه جایی یه کسی نشسته بود و یه جاهای دیگه ای یه کسای دیگه ای ایستاده بودن، بعضی جاهای دیگه ام بعضی کسای دیگه بودن که یا خوابیده بودن یا تو وضعیتی بودن که نه میشد بش بگی نشسته، نه میشد گف ایستاده، نه ام خوابیده. ولی دقت کنین که فقط یکی بود که نشسته بود، یکی.
بعد کم کم دوتا شدن، بعدش شدن سه تا، بعدترم کم کم بیشتر شدن ولی کسایی که ایستاده بودن یا خوابیده بودن یا تو وضعیت دیگه ای بودن روهم رفته کمتر شدن عوضش.
خب حالا می رسیم به جاهای هیجان انگیز و حساس ماجرا: گره ی داستان! ولی قبل از اینکه به این گره ی عزیز برسیم حواستون باشه که پاییز امسال هم شروع شده! دقیقن از همین امروز شروع شده، یعنی در واقع تابستون کوفتی امسال تموم شده به عبارتی، حالا بایس دید بعدش چی تموم میشه و چی شروع میشه، هنو معلوم نیس، اون گره ی کور کوفتیم تورو خدا بیخیال شین، همچی جذابی ام نیس، الکی گفتم.