چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۸

یکی بود یکی نبود

یه جایی یه کسی نشسته بود و یه جاهای دیگه ای یه کسای دیگه ای ایستاده بودن، بعضی جاهای دیگه ام بعضی کسای دیگه بودن که یا خوابیده بودن یا تو وضعیتی بودن که نه میشد بش بگی نشسته، نه میشد گف ایستاده، نه ام خوابیده. ولی دقت کنین که فقط یکی بود که نشسته بود، یکی.
بعد کم کم دوتا شدن، بعدش شدن سه تا، بعدترم کم کم بیشتر شدن ولی کسایی که ایستاده بودن یا خوابیده بودن یا تو وضعیت دیگه ای بودن روهم رفته کمتر شدن عوضش.
خب حالا می رسیم به جاهای هیجان انگیز و حساس ماجرا: گره ی داستان! ولی قبل از اینکه به این گره ی عزیز برسیم حواستون باشه که پاییز امسال هم شروع شده! دقیقن از همین امروز شروع شده، یعنی در واقع تابستون کوفتی امسال تموم شده به عبارتی، حالا بایس دید بعدش چی تموم میشه و چی شروع میشه، هنو معلوم نیس، اون گره ی کور کوفتیم تورو خدا بیخیال شین، همچی جذابی ام نیس، الکی گفتم.

۱۶ نظر:

زهرا فخرایی گفت...

خوه چهراه آه دمُ ه آه زار می ه دی ه پوه یاه شاه سی یاه یا هاه؟

واردی گفت...

صد تا پاییز دیگه هم که بیاد و بره بازم یه جایی یه کسی نشسته بود و یه جاهای دیگه ای یه کسای دیگه ای ایستاده ...

farzad گفت...

شاعر اندر باب پایان تابستان می فرماین: چرا میره جلو هی عقربه...متنفرم از ته دل من اول مهر....می خوام مست شم بکنم خدا رو نیگا......

ناشناس گفت...

هیچم تابستون کوفتی لعنتی نبود
هیجم دیگه پاییزو دوست ندارم
هیچم
هیج
یوری

hoda گفت...

بابا تبلت ! توقلم نوری هم خریدی آدم نشدی ! هنوز داری غر میزنی ! این من بودم که از پاییز و بارون واینا بدم میومد نه تو

Pooya گفت...

@ زهراه
خوه به راه این که مه رض داه رم مه گه نه میه مدوه نی؟

@ Farzad
حالا نه که این تابستونه خیلی هی گل به سرمون زده بود نه ما میخوای وایسی عین زن حامله؟

@ یوری
خو چرا میزنی میزنی میزنی میزنی یـــار؟

@ هدا
بابا من که کلی زور زدم هی غر نزنم! من قیافم این ریختیه! :D
فقد میگم این تابستونه ها! رفع شد!

hoda گفت...

بزن بزن ، که داری خوب میزنی!

bahareh گفت...

هر چند تا پاییز بره و بیاد من هنوز قبل از خم کوچه اول یک لنگه پا وایسادم

مممد گفت...

از اندرمیان دیدن کنید همین الآن
تا عصبانی نشدم
(روش جدید برای تبلیغه)

relax4light گفت...

کاش اون گره باز میشد

نسیم خواجوی گفت...

سلام پویا عزیز خیلی خوشحال می شم از اینکه کارهام رو دوست داری و به وبلاگم سر می زنی .

هالوی اسفندی گفت...

در واقع یک نفر یکجایی راست کرده بود و این را نوشته بود

نسیم خواجوی گفت...

مرسی از تو که آمدی نمایشگاهم مرسی که از کارم خوشت آمد مرسی که ماگت مثل مال منه و حیف که ندیدمت :*

shiva گفت...

مهم اینه که من واسسسادم ... پس چرا نشستی؟ من واسسسادم تو ام باید پاشی ببخشید!

Ehsan HG گفت...

chera chi shod?

nima گفت...

چه خوابایی می بینی! شایدم به زودی دید واقعیشو!