سه‌شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۹

پای استدلالیون چوبین بود

استدلالیون [با اخم و نگاه‌های مشکوک]: پس هستی دیگه؟ زیرش نزنی یهو؟
چوبین [با یه صدای جیغ جیغوی لوسی دهنِ گشادشو واز می‌کنه بعد بدون اینکه لب بزنه کلن در همون حالت دهن واز که زبون کوچیکشم پیداس]: آآآره. پایتونم تا ته
پروانه [با یه نیگاه نگران ننرانه بال بال می‌زنه]: چوبین نرو! خواهش می‌کنم! این ممکنه نقشهٔ برونکا باشه
چوبین [به ساعت قلنبش نیگا می‌کنه و بعد با خندهٔ گشادش باز بدون اینکه لب بزنه]: نگران نباش پروانه، من باید برم. آخه مادرم منتظرمه
پروانه همچنان بال بال می‌زند و ابروهاش رو مثل پرترهٔ آغا محمد خان قاجار می‌کند. دور‌تر پشت یک درخت سرسبز یک خفاش یک چشمی کمی بال بال می‌زند و بعد دور می‌گردد
استدلالیون [می‌خندند در حالیکه در چشم‌هاشان یک ستاره می‌چرخد]: یَه یَه یَه

هیچ نظری موجود نیست: