مرد داشت با سرعت و بیدقت از خیابان رد میشد. تقریبن رسیده بود به لاین بیآرتی. اتوبوس داشت از چپ میآمد ولی مرد راست را نگاه میکرد. بنظر نمیرسید قصد داشته باشد در سرعتش تغییری بدهد. مسن بود و کم مو. شبیه شخصیتهای فرهنگی یا استادهای دانشگاه، ولی نه از نوع فرهیختهشان. از آن دستهای که کسی به حسابشان نمیآورد. از آن دستهای که انتظار نداری باسواد باشند بسکه بیابرازند. آن تیپی.
اتوبوس داشت از چپ نزدیک میشد و مرد راست را نگاه میکرد. عجله داشت. با یک پرش قهرمانانه خودم را به مرد رساندم و آستینش را با قدرت کشیدم. همزمان در ذهنم داشت شتکهای خون و تکههای متلاشی مغزش به کل هیکلم میپاشید. چیزی شبیه صحنهای که در پالپ فیلکشن بود -جایی که وینسنت وگا اشتباهی در ماشین مغز جاسوس سیاه پوستشان را منهدم میکند و کل ماشین و هیکلشان را خون میگیرد. خون بهمراه تکههای مغز- وکیف دستی مرد را میدیم که بیصاحب به سویی روی اسفالت پرت میشود. کجا بودیم؟ آستین مرد را با قدرت کشیدم.
مرد برگشت. با نگاه پرسان. با گردن و ابرو به طرف اتوبوس اشاره کردم ولی اتوبوس خیلی دورتر از آن بود که من بخواهم ناجی محسوب شوم در آن لحظه. مطمئنن با آن سرعتی که مرد داشت خیلی قبل از اتوبوس از خیابان گذشته بود. ذوب شدم. دقیقن واژهاش همین است. میزان دوری اتوبوس در لحظه ذوبم کرد. اما مرد تشکر کرد و ایستاد. ایستاد تا اتوبوس برسد و بگذرد.
حتا بعدش هم ایستاد.
من رد شدم، برگشتم نگاه کردم دیدم هنوز ایستاده همانجا.
اتوبوس داشت از چپ نزدیک میشد و مرد راست را نگاه میکرد. عجله داشت. با یک پرش قهرمانانه خودم را به مرد رساندم و آستینش را با قدرت کشیدم. همزمان در ذهنم داشت شتکهای خون و تکههای متلاشی مغزش به کل هیکلم میپاشید. چیزی شبیه صحنهای که در پالپ فیلکشن بود -جایی که وینسنت وگا اشتباهی در ماشین مغز جاسوس سیاه پوستشان را منهدم میکند و کل ماشین و هیکلشان را خون میگیرد. خون بهمراه تکههای مغز- وکیف دستی مرد را میدیم که بیصاحب به سویی روی اسفالت پرت میشود. کجا بودیم؟ آستین مرد را با قدرت کشیدم.
مرد برگشت. با نگاه پرسان. با گردن و ابرو به طرف اتوبوس اشاره کردم ولی اتوبوس خیلی دورتر از آن بود که من بخواهم ناجی محسوب شوم در آن لحظه. مطمئنن با آن سرعتی که مرد داشت خیلی قبل از اتوبوس از خیابان گذشته بود. ذوب شدم. دقیقن واژهاش همین است. میزان دوری اتوبوس در لحظه ذوبم کرد. اما مرد تشکر کرد و ایستاد. ایستاد تا اتوبوس برسد و بگذرد.
حتا بعدش هم ایستاد.
من رد شدم، برگشتم نگاه کردم دیدم هنوز ایستاده همانجا.
۲ نظر:
خيلي لعنتي بود. لرزيدم.
يعني يه جوري توليد رعشه مي كرد
ارسال یک نظر