یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۸

خميازه وار

دلم ميخواست كه الان كلي نوشتنم مي‌آمد كه نيامد، يعني آمد ولي الان نيست ، بود، زود پريد، بايد حالا كلي زور بزنم، حرفهايم نوشتني نيست الان ولي، گفتني هم نيست، كلن حرف نيست، نميدانم چيست، يك مشت حروف معلق مانده در لاي پيچ و واپيچهاي مخم، حاجي يك تكان و حاجي دو تكان هم فايده ندارد هرچند كه تكاني هم نخورده‌ام ولي نسبت به هرگونه فايده اي از هرگونه تكاني فعلن بدبينم يعني خب حالا تكان هم بخورم اين حروف كج و كوله فوق فوقش از لا و لوي پيچهاي مخم در بيايد و بيفتد يك لاي ديگرش و بازي از نو؟ تا كي؟ پس تكان بي تكان.
آدم خنگ هم آفت مكان و زمان است بخصوص مكان بخصوص اين مكان. يك آفت ديگري هم يافته ام : فرمول. اينروزها همه اسهال فرمول گرفته اند انگار.
خانم ف چقدر حرف ميزند. هي هم آن وسطها تعريف مرا ميكند و بايد لبخند بزنم. حال ندارم. لازم اگر نبود اينهمه خودمان را توضيح دهيم، نميداديم خب، ولي لازممان است. توضيح ميدهيم پس هستيم.
كمي گه گيجه دارم. ميان ماندن و رفتن نيست، ميان همان رفتن است. گنگي اش عذاب آور شده. كاش كمي بجنبم. آخرش كه چي ؟ بايست رفت.